امروز با یکی از دوست های دوران دانشگاهم رفتیم کافه، پسرک رو هم بردم، کل کافه رو روی سرش گذاشت و تا میتونست شیطونی کرد ولی خوش گذشت 🥰 خیلیییی دلم برای بیرون رفتن های دخترونه تنگ شده بود.

دیروز هم دوباره همون جراحی رو انجام دادم و دکتر گفت، سرعت عملم خیلی بهتر شده و همون موقع که داشت ازم تعریف میکرد، خانم حسابدار گفت ولی اصلا اصول استریلیزاسیون رو خوب رعایت نکرد و مریض باید کلی آنتی بیوتیک بخوره 🫥🫥 منم جوابی ندادم و سعی کردم دایورت کنم، جدیدا حس میکنم خانم حسابدار از من خوشش نمیاد!

راستی چند پست قبلی در مورد یه کارآموزی که میومد کلینیک صحبت کرده بودم که خیلی پر رو بود و فقط یک روز دیدمش و دیگه کلینیک نیومد، چند وقت پیش بهم پیام داد که میخواد بیاد کلاس زبان و الان دو سه جلسه است که داره کلاس میاد پیشم🤣