چند روز پیش داشتم با دوستم صحبت میکردم، در مورد اینکه دوست دارم دوباره جراحی تمرین کنم تا کاملا مسلط بشم. با مدیر کلینیکی که اونجا کار میکنه صحبت کرد و شمارش را بهم داد؛ مدیر کلینیک بهم گفت خودش موافقه ولی باید با جراح مجموعه هم صحبت کنه و تا دو روز دیگه نتیجه را خبر بده‌.

راستش کمی استرس دارم! الان چند ماهی میشه که جراحی نکردم و میترسم سوتی بدم یا دستهام بلرزه و ... و از طرفی چون جراح مجموعه را نمیشناسم، مطمئن نیستم آدم با حوصله ای باشه و برام وقت بذاره و اصلا انگیزه برای سوپروایز کردن و آموزش داشته باشه!

یاد آخرین جراحی ای که تو کلینیک قبلی انجام دادم افتادم! خانم حسابدار؛ دکتر را برده بود تو اتاق و صدای دعوا و جر و بحثشون میومد!

منم تنهایی شروع کردم، هیچکس کنارم نبود که بهم نخ بخیه بده یا داروی بیهوشی را تمدید کنه! یکی دو بار منشی را صدا کردم و نیومد! (احتمالا خانم حسابدار بهش گفته بود نیاد!). ناچار شدم هر بار که چیزی نیاز داشتم، دست‌کش هام را در بیارم، وسیله ای که میخواستم را بردارم و دوباره دستکس استریل بپوشم! در نتیجه کنارم کوهی از دستکش جمع شده بود! 😐😐 اواسط جراحی، دکتر یه سر اومد داخل اتاق و گفت هر وقت خواستی بخیه عضله را بزنی من را صدا کن و دوباره رفت تو اتاق پیش خانم حسابدار!

وقتی به بخیه عضله رسیدم، هنوز صدای جر و بحثشون میومد و منم دیدم نمیتونم وسط دعوایی که به خاطر منه برم و بگم میخوام بخیه عضله رو بزنم بیا ببین!

خودم شروع کردم، عضله را بخیه زدم و رسیده بودم به بخیه پوست که‌ دکتر اومد تو اتاق و گفت مگه نگفتم وقتی میخوای عضله را بخیه بزنی صدام کن؟ و دستکش پوشید و اومد بخیه را چک کرد و با تعجب گفت: " تحسین برانگیزه!" و بعد دوباره رفت تو اتاق پیش خانم حسابدار!

حقیقتا جراحی تو اون وضعیت خیلی سورئال بود! صدای جر و بحث و دعوا و من تنها و کوهی از دستکش!!

امیدوارم وقتی تونستم تو اون شرایط جنگی، جراحی را انجام بدم؛ باز هم بتونم! یکی از اهداف امسالم، تسلط کامل کامل روی این جراحیه و اگر بتونم در یکی دو ماه آینده جمعش کنم، یکی دیگه از اهداف امسالم تیک میخوره!