هجوم آدرنالین!
چند روز پیش، یک کیس جراحی بردم کلینیکی که دوستم کار میکنه، هیچکس را اونجا نمیشناختم (به جز دوستم) که وقتی رسیدم هنوز نیومده بود. با راهنمایی منشی رفتم اتاق جراحی، جراح اونجا نشسته بود؛ یک آقای حدودا ۴۰ ساله بود، در حالیکه خیلی استرس داشتم و فکر کنم گونه هام قرمز شده بود با خجالت گفتم:" من خیلی تو این جراحی وارد نیستما! برای همین نیاز دارم موقع جراحی، شما هم کنارم باشید و سوپروایزم کنید و اگر هم که نیاز شد، مداخله کنید تو جراحی!"
با لحنی خیلی ریلکس و مهربون گفت که اشکالی نداره. بهش گفتم اگر برای این کار، هزینه دریافت کنه راحت ترم، چون بالاخره داره زمان و انرژی میذاره. گفت که اصلا حاضر نیست هزینه ای دریافت کنه!
یک دختر به عنوان اسیست اومد داخل اتاق جراحی و شروع کردیم، انقدر جو، آروم بود که استرسم به کلی از بین رفت و در حین جراحی شروع کردیم به صحبت درباره مهاجرت و ... . آقای جراح میگفت که اصلا دوست نداره مهاجرت کنه چون در کشورهای دیگه اختلاف طبقاتی وجود نداره! من گفتم:" اینکه نکته ی خیلی مثبتیه!" گفت: " نه بابا! برای ما که طبقات بالاتریم که اختلاف طبقاتی خوبه! " 🤣🤣
و بالاخره رسیدم به بخش بخیه ی intradermal زدن که خوب از آب در نیومد و آقای جراح مجبور شد خودش دستکش بپوشه و دست به کار بشه!😓
جراحی که تموم شد بهم گفت اگر بخوام باز هم میتونم کیس ببرم و گفت دستم تو بخیه کنده و پیشنهاد داد سیرابی بخرم و روی سیرابی بخیه تمرین کنم! 😁
بعد از تموم شدن جراحی، دوستم را دیدم و یه کم صحبت کردیم، بعدش از پذیرش پرسیدم که چقدر باید بابت جراحی پول بدم (مدیر کلینیک گفته بود که فقط پول لوازم مصرفی را بدم و هزینه ی دیگه ای لازم نیست) که پذیرش گفت مدیر کلینیک گفته دفعه بعدی حساب کنم.
در مجموع تجربه خوبی بود و امیدوارم رضایت بدن که چند تا کیس دیگه هم ببرم تا دستم کامل راه بیفته و یکی از اهداف سال ۴۰۴ تیک بخوره!